نویسنده عماد رینز
من نمیتونم بخوابم چون حس میکنم مغزم داره آتیش میگیره
من از آدمای عجیب غریب و از دروغ گو ها متنفرم
اوه، تو یه رازی رو میخوای بشنوی که هرگز فاش نکردم؟
من تو بهشت هستم ولی از جهنم اومدم
...
من سقوط کردم، شما هم همینطور
من سقوط کردم، شما هم همینطور
...
من دیگه کاری به گذشته ندارم
من درد رو حس کردم و بیشتر هم میخواستم
من تا وقتی که کارم رو درست و کامل انجام ندم آروم نمیشم
من دوباره سرم (افکارم) رو دیشب باز کردم و از هم جدا کردم
...
من سقوط کردم، شما هم همینطور
من سقوط کردم، شما هم همینطور
...
من از مرگ به وجود اومدم، من مرده ام
بدن من تکه پاره شده
من صورتم رو سفید رنگکرده بودم ولی حالا قرمز شده
من از هیچی به اینجا رسیدم و به هیچی باز میگردم
تو یه کبریت رو روشن کردی حالا سوختنش رو تماشا کن
نظرات شما عزیزان: