نویسنده عماد رینز
آدرنالین که در روحم جریان داره
تو هر مبارزه از کنترل خارج میشه
هر کاری انجام میدم تا دشمنارو از پا در بیارم
تماشاگران اینجان، دارن حسابی سر صدا میکنن
منتظرن تا من شو رو شروع کنم
پرده هارو کنار بزنین، چراغ هارو روشن کنین که من خونم
...
وقتی جوون تر بودم، پدرم بهم گفت
روز های سخت ازت مرد بهتری میسازن
...
هرچی خواستین ازم بگیرین، خودم همچیزمو میدم
ولی ازادیمو نمیتونین بگیرین
من اینجام تا بازی رو تغیر بدم، من از درد ساخته شدم
خودم قلمرو پادشاهیم رو برپا میکنم
حالا بهمتعظیم کنین
شما رویا هام رو گرفتین ولی نمیتونین هویتم رو بگیرین
شما تا پایان من رو دنبال میکنین
من قلمرو پادشاهی خودم هستم
...
شو شروع میشه، من آماده ام
میخوام حسابی برای مردم بترکونم
میخوام بهشون چیزی بدم که برای دیدنش اومدن
صدای تماشاگران رو میشنوی، اونا حسابی هیجان دارن
آماده هستن که من شروع کنم
پرده هارو کنار بزنین، چراغ هارو روشن کنین که من خونم
...
شما سعی داشتین بهم بگین چیکار کنم
من در خروج رو دیدم و بلافاصله رفتم سراغش
من ازش عبور کردم و دور شدم
و حالا نمیتونین متوقف کنین منو
من پادشاه هستم و شما تاج و تخت من هستین
حالا ببینین چجوری تاج گذاری میکنم و فرمان روایی میکنم
نظرات شما عزیزان: